حدیث (1) ابو عبد اللَّه محمّد بن شاذان بن احمد بن عثمان پرواذی می گوید: ابو علی محمّد بن محمّد بن حرث بن سفیان حافظ سمرقندی از صالح بن سعید ترمذی از عبد المنعم بن ادریس از پدرش، از وهب بن منبه نقل نموده که حضرت ادریس علیه السّلام مردی بلند قامت بوده که شکمش درشت و سینه اش فراخ و جسدش کم مو ولی سرش موی انبوه داشت، یکی از دو گوشش بزرگتر از دیگری و سینه اش نازک و صدایش ظریف و قدم هایش در وقت راه رفتن کوچک و نزدیک هم بود. « و سرّ نامیدنش به ادریس این بود که بسیار حکمت های الهی و سنن و احکام دینی و اسلامی را تدریس نمود.او بارزترین و شاخص ترین افراد طائفه اش محسوب می شود، وی در عظمت خدای عزّ و جلّ اندیشید و سپس فرمود: این آسمان ها و زمین ها و مخلوقات بزرگ و خورشید و ماه و ستارگان و ابر و باران و این همه اشیاء دیگر که موجود می باشندپروردگاری داشته که تدبیر آنها به دست با کفایت او بوده و با قدرتش آنها را اصلاح می فرماید، پس مرا با او چه کار و چطور حقّ عبادتش را ادا کنم؟پس با قومش به خلوت نشست و آنها را موعظه کرده و متذکر ساخت و همواره ایشان را تهدید و تخویف نموده و به عبادت و کرنش در مقابل خالق این مخلوقات خواند.پیوسته دعوت شدگان او را اجابت کرده تا این که تعدادشان به هفت و سپس به هفتاد و بعد به هفتصد و بالاخره به هزار نفر رسید.و وقتی عدد آنها به هزار تن رسید جناب ادریس علیه السّلام به ایشان فرمود:
بیایید از بین اخیار و خوبان خود صد نفر را برگزینیم.پس از بین نیکان صد تن انتخاب کرده و از میان صد نفر هفتاد مرد جدا کرده و سپس از بین هفتاد نفر، ده تن و از میان آنها هفت نفر را برگزیدند آنگاه جناب ادریس علیه السّلام به ایشان فرمودند:بیایید تا این هفت نفر دعاء کرده ما آمین بگوییم شاید پروردگار ما را بر عبادت و پرستش خود راهنمایی فرماید.پس آن هفت نفر دست ها بر زمین نهاده و دعاء طولانی نمودند ولی بر ایشان امری واضح و مطلبی روشن نشد، سپس دست ها به طرف آسمان بالا بردند، خداوند عزّ و جلّ به حضرت ادریس علیه السّلام وحی نمود و او را خبر داد و وی و آنان که با حضرتش آمین می گفتند را بر عبادتش راهنمایی نمود، ایشان پیوسته خدای را پرستش کرده و ابدا برای ذات با جلالش شریکی نمی آوردند تا وقتی که حقّ تعالی ادریس را به آسمان برد و تابعین او و کسانی که از دینش پیروی می کردند منقرض شده مگر قلیلی که باقی مانده بودند، پس از آن بین آنها اختلاف شد و حادثه ها آفریده و بدعت ها بوجود آوردند تا زمان نوح علیه السّلام فرا رسید
______________________________
(1)- این روایت را مرحوم صدوق درج (1) باب (27) از کتاب عیون اخبار الرضا ص (266) طبع انتشارات جهان: